Sarzamine Mehr

عکس من
نام:
مکان: mashhad, Iran

۲۵ آبان ۱۳۸۶

آخ آخ چه بد


یادمه یه نقاشی کشیده بودم خیلی زیبا شده بود، خیلی دوسش داشتم، خواهرم بدون اجازه از من جاهایی از نقاشی رو به سلیقه خودش عوض کرد، وقتی چشمم به نقاشی افتاد، خیلی عصبانی شدم از دخالت بی جا و بی اجازش، دیگه حتی دلم هم نمیخواست به نقاشی نگاه کنم
گاهی وقتها در این اندیشه هستم که کسانی که بینی هاشون رو عمل میکنن یا قیافشون رو عوض میکنن خدا چه جوری بهشون نگاه میکنه

نه نه نکنی ها


ما سالی یه بار مهمون داریم چون از خویشاوندان خیلی دوریم، یکی از خانوم های فامیل، اخلاق بدی داره، وقتی اومد شروع کرد به
تغییر چیدمان خونه، منهم که داشتم از عصبانیت میترکیدم، خیلی مهربانانه گفتم: سانا جون یادم باشه اومدم خونتون حتما چیدمان خونتونو عوض کنم، اونهم با پرویی گفت: آره حتما این کارو بکن تو خیلی سلیقت خوبه
منهم خیلی جدی لب گزیدم و گفتم، نه نه.... این چه حرفیه من اینقدر بی تربیت نیستم

جاتون خالی

بهش گفتی زشت؟
خودتو تو آینه نگاه کردی؟

از خداوند بخواه که تو رو ببخشه

۲۲ آبان ۱۳۸۶

چه خنده دار

یه پسری گول یه دختری رو خورد و بخاطر دختر زندگی شو داغون کرد و خانواده شو تباه و بن و ریشه شو فروخت و ارزشهاشو فراموش کرد
همیشه یادمه وفتی دیدمش ازش بپرسم
تو از همه چی از شرف، شخصیت، آبرو، پدرو مادر و خانواده و ... گذشتی برای اون
اون برای تو از چی گذشت؟.


تا جایی که میدونم از هیچی

چه خنده دار

کسی به من نگاه نمیکرد

چند وقت پیش پسرعموم با خانواده اومده بود خونمون نزدیک مهر بود و برای دختر نه سالشون از اینجا کیف مدرسه خریدن یادمه تو ماشین گریه میکرد که این کیفو نمی خوام مانند پارسالیمه مامانش گفت خوب جنسش خوب بود دوباره گرفتم
به دختر کوچولو کمی نگاه کردم و گفتم یاسمن؟ این عین پارسالیه؟ با گریه گفت آره. یه زیپشو نشونش دادم گفتم کیف پارسالیت هم اینو داشت؟. با هق هق گفت آره گفتم اگه من جای تو بودم یه عروسک بهش آویزون می کردم ، اوه یاسمن این جیبشو دیده بودی؟و....

چند دقیقه بعد دخترک تازه فهمید اونقدری که باید به کیف قشنگ صورتیش نگاه نکرده بوده و حالا کیفشو توی بغلش قایم کرده بود و میخندید یهو متوچه نگاهای متعجب و پر از فکری که بطرفم بود شدم.
شایدم کسی به من نگاه نمیکرد نه؟.

۲۱ آبان ۱۳۸۶

شادباش

امروز روز دختر بود تولد حضرت معصومه است
درود خدا بر او باد
به همه دختر هایی که می شناختم از فامیل و دوست پیامک زدم و این روز رو تبریک گفتم

به همه دخترایی هم به نت سرای من میان شاد باش میگم
به خودم هم همینطور

با عشق

توی نمایشگاه چند سال پیش یه غرفه بود که تابلوهای درخشان (مانند کارت پستال های قدیم) از مکه و منظره و.. گذاشته بود توی این تابلو ها یهو چشمم به یه قاب افتاد، نمایی از حیاط کعبه که با هر قدمت از شب به صبح تغییر می کرد انگار چراغاش هم روشن می شد رفتم تو پرسیدم
اقا این تابلو چنده؟.
سي و پنج هزار تومن
چی؟.
ناراحت اومدم بیرون به تابلو نگاه کردم درونم یه چیزی می جوشید بدون اینکه به فکر دوروبرم باشم انگشت اشاره به طرفش گرفتم و با خنده گفتم تو مال منی و از در دیگه غرفه رفتم تو
خانوم این تابلو که بیرونه چنده؟.
دو هزارو پونصد تومن
چی؟. با صدای بلند خندیدم و به تابلو گفتم دیدی گفتم تو مال منی؟.

با عشق اراده کن و با عشق تلاش

کافیه

خواهشمندم منو ببخش



یه چیزی رو یاد بگیر
اگه کاری کردی که کسی رو رنجوندی ازش بخواه تو رو ببخشه
همین

پیشی ها


کی می گه گربه بی چشم و روست؟
آها .... چون یه کمی بهش غذا دادی و یکمی هم سرش دست کشیدی انتظار داری برات ملق بزنه؟
گربه گربست اینو یادت نره

آزادی


همین چند وقت پیش یکی از دوستام رو که 15 سال باهاش دوست بودم در یک لحظه کنار گذاشتم
چرا؟ بی رحمم؟ بدم؟ عیب نداره هر چی میخوای بگو اما می دونی چرا؟
تا تلفن میزدم شروع میکرد به غیبت و تهمت و ... از مادر شوهرو خواهر شوهرو فلان دوستش و ...
عروسک بچم دستش کنده شده بیا درستش کن
اسکیت بچم کیف نداره براش بدوز
هفت و نیم صبح زنگ میزد فلان مربا رو چه جوری درست کنم
- یخچال فلان مارک خریدم، پالتوی اینجوری خریدم، دستگاه اونجوری خریدم، این اینو گفت، اون اونو گفت، اه ه ه ه ه ه

بابا خسته شدم از اینهمه پز و چشم هم چشمی، دیگه کارش به جایی رسیده بود با دوستشم پز میداد يعني من بیچاره، هر چی هم میگی، نصیحت هم میکنی، به خرجش نمی ره

منم برای اینکه خدای ناکرده، نکنه رفتار نا شایستش برام عادی بشه، گذاشتمش کنار

web page visitor counters
4-Star Hotel