بابا همیشه میگه خونه ای که روی ویرانه های خونه دیگران ساخته بشه زود فرو می ریزه. وقتی برای یه اتفاقی این حرف رو زد تعجب کردم، اما وقتی چند وقت بعد، فرو ریختن این بنای زشت رو با چشم خودم دیدم، به حرفش ایمان آوردم.
خیلی جالبه، ما یه کاری رو انجام می دیم، اشتباه می کنیم، دیگران تکرار می کنن، ما تکرار رو می بینیم که اشتباهه، دوباره تکرار می کنیم، دیگران می بینن اشتباهه، دوباره انجام می دن و دیگران تکرار و...
عشق، مثل یه بوته گل، توی انسان یواشکی رشد می کنه و اولین شکوفه اون، توی صورتش باز می شه. عشق، عین اینه که یه بوته گل سرخ رو در آغوش بکشی، بدون اینکه زخم خارهای تیز و پنهان اونو حس کنی. عشق، عین رنگین کمان توی چشمهای آدمها می درخشه، برای همینه که هزار بار قشنگتر می شن. مرمر می گه: عشق های کوچولوی و ساده دنیا، انسان رو آماده می کنن تا عشق اصلی رو پیدا کنه.
خودمونیم ها، کسی که عاشق توست، صورتش عین گل، درونش قوی و چشماش پر از پروانه های هفت رنگه.
این هفته بسیار خوش گذشت، منهای کوهنوردی هیجان انگیز که متاسفانه به علت کمبود وقت نتونستیم خیلی بالا بریم، به موزه مردم شناسی و سد فریمان هم رفتیم، جای شما خالی، عکسش دستم برسه حتما میگذارم ( لاله جون زود باش) ضمنا تعدادی از دوستان بسیار مهم و عزیز همراهمون نبودن جاشون خیلی خالی بود.
بعضی ها یه اخلاق بدی دارن، اونم اینه که اگه ازشون کاری بخوای، صد سال طول می کشه تا حوصله کنن انجام بدن، اما اگه خودشون از یکی کاری بخوان، یک دقیقه دیر کنه، ناراحت می شن، سرو صدا می کنن و هی می پرسن چرا؟ چی شد؟ واسه چی؟
یاد قدیما به خیر، که ارزش آدمها، به کارایی که می کردن و حرفایی که می زدن بود. توی این دورو زمونه، بعضی ها ارزش آدمها رو فقط به مارک پشت یقه لباسشون می دونن، اگه مارک مهمی بود که حق دارن هر چی باشن، اگه هم مارک نداشت یا مهم نبود، کی آدم حسابشون می کنه؟ بازم یاد قدیما به خیر، آدمها آدم بودن نه اثاث و لباس.
خداوند رو سپاس می گم، که به جز خانواده و دوستان بسیاری که دارم، دوستان بسیار خوبی هم توی کوه دارم، که برای این وبلاگ، کمکم می کنن، شاید هم رو نشناسن، اما تجربه ها شون بی همتا، و دیدگاه هاشون بسیار ارزشمنده.