Sarzamine Mehr

عکس من
نام:
مکان: mashhad, Iran

۰۹ آذر ۱۳۸۸

دوستان عزيز بعلت پاره اي تعميرات، امکان داره وبلاگ قرو قاطي بشه، به روتون تا اطلاع ثانوي نيارين
بي زحمت

b,r tvl,ndl


ايني که نوشتم يعني

"ذوق فرموديم"

اگه دیدی یکی دوستت داره، خودتو نگیر
یعنی
کاری نکن دیگران ازت متنفر بشن.

"ای لاک پشت"

درس امروز


یه زحمتی بکش، اگه کاری رو نمی تونی بکنی، دیگران رو مجبور نکن با تو باشن
یادت باشه، یه دفعه همراهیت می کنن، دفعه دوم ترکت می کنن ها.
مثال:
من نمی تونم بیام، شما هم نرین
من نمی خورم، شما هم نخورین
من بدم میاد، شما چرا خوشتون میاد؟
و الی آخر...

بعضی دوستها!!!!

اگه از یکی تعریف کردی باهات دوست جون جونی شد، حواست باشه، چون اگه یه روزی ازش تعریف نکنی دشمن جون جونی می شه ها.

یه داستان عجیب!!!!

یه روزی، یه نفری، از یکی خوشش اومد، دورو برش رو نگاه کرد، ترس ورش داشت و چون ترسید شروع کرد اونو توی چشم دیگران و دیگران رو توی چشم اون خراب کردن، تا اون واسه خودش بمونه، آقا چشمتون روز بد نبینه، گفت و گفت و گفت، تا اینکه دوستاشو از دست داد، گفت و گفت و گفت، تا اون رو هم از دست داد.
اما هیچ وقت به این فکر نکرد که "آدم حسود"، فقط خودشو از بین می بره.

من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گهگاه بر او دست اهرمن باشد

یادت باشه، فقط دو بار طرفت میام، دفعه سوم وجود نداره.

darse emrooz

روز جمعه جاتون خالی بود
دوستی ازم پرسید خوب بود؟
گفتم اصلا، بسیار بد بود
ما هم به بدی هاش کلی خندیدیم

شاید خوش گذشت

۰۵ آذر ۱۳۸۸

درس امروز

احد یه مغازه کوچیک رو نشونم داد و گفت:
اینو می بینی؟ این مرد سر کوچه ما دست فروشی می کرد، یه روز رفتم پیشش بهش گفتم: تا کی می خوای دست فروشی کنی؟ گفت زندگی خرج داره، گفتم: درست، اما تا کی دست فروشی؟
گفت: می گی چیکار کنم؟ گفتم: زود تر بیا، جنس هاتو درست و مرتب بچین، اونهم همین کارو کرد، چند روزی با سختی یکی دو ساعتی زود تر اومد و کاری رو که گفتم انجام داد....و حالا، اینجا یه مغازه کوچیک داره.
احد گفت: وقتی می بینمش خوشحال می شم.

بهش آفرین گفتم.
خوب چی بگم، آخه بهتر از این؟

سفر نامه

اومدم بدرقه، همه دارین میرین؟ خوش به حالتون، دلم براتون تنگ نمی شه.
احد می گه: انگار درون آدم خالی می شه، راست می گه، انگار تکه ای از من داره ازم دور می شه، حس غریبیست.
اتوبوس ها حرکت کردن، ای بابا اااا... چرا شیشه هاش دودیه، نمی شه صورت هاتونو درست و حسابی ببینم، چرا نمی تونم انتخاب کنم به کدوم یکی تون نگاه کنم، برای کدوم یکی تون دست تکون بدم؟
هی بچه ها، دروغ گفتم، دلم براتون تنگ می شه.
***

۲۸ آبان ۱۳۸۸

سلام دوست من

خوشحالم که مي نويسم و تو نظر ميدي
خوشحالم که نظر ميدي و من مي خونم
خوشحالم که مي خونم و بهش فکر مي کنم
خوشحالم که ميخوني و بهش فکر مي کني
و خوشحالم که با هم حرف مي زنيم.

سلام دوست من

۲۶ آبان ۱۳۸۸

ino baraye to neveshtam dooste man ke doostet daram

دوست عزيز من

حواست باشه، بخاطر دوستهای جدیدت، دوستهای قدیمتو از دست ندی.
اگه اینجوری باشی، ازت دوری می کنم، چون یه روز هم منو برای دوست جدید ترت، کنار میگذاری.

آخي ي ي ي

به کاشی های آشپزخونه که کنار هم چیده شدن نگاه میکردم، سالهاست نگاه می کنم، اینقدر نقش هاشون زیاده که آدم خسته نمی شه، هی دنبال یه نقش تازه می گرده.

یهو دلم برای اون کاشی هایی که تک نقش هستن سوخت، چون با یکی دو بار دیدن، دل آدمو می زنن.

ممنون آقاي حسابي

آقای حسابی دیشب یه حرف خوبی می زدن
می گفتن: بعضی وقتها با کسی شوخی می کنیم، به نظرمون کار جالبیه، اما بدون اینکه بفهمیم، داریم تقطه ضعف های درون اون رو مسخره می کنیم و باز هم بدون اینکه بفهمیم، داریم اونو می رنجونیم.

ای داد بیداد
"من به یه نفر یه معذرت خواهی بدهکارم، خدا کنه اینقدر زنده بمونم که ازش بخشش برای کاری که نفهمیدم و کردم بخوام."

همه دنيا نقاشيه

اگه یه پاکن بودی دنیا یه نقاشی، چه چیزهایی رو پاک میکردی؟
خنده هارو یا گریه هارو؟

اگه یه مداد بودی دنیا نقاشی، دوست داشتی چی بکشی؟
خنده یا گریه؟

يه پسل شجاع

دیشب ترسیدم، اما حرف زدم، داشتم از ترس میلرزیدم، اما حقیقت رو گفتم، ترسیدم، اما پای حرفهای خودم ایستادم.
به خودم گفتم:

باید یادم باشه "شجاعت نترسیدن نیست"

!

لطفا دیگه ازم نپرس فلانی چه کاری کرد، کجا رفت، چی گفت، چون بهت نمی گم.
آهای فلانی: تو هم بپرسی، چه کاری کرد، کجا رفت چی گفت، بهت نمیگم

لطفا، تو هم اونهایی رو که نمی دونم بهم بگو

بهش گفتم:

- عاشق کسی باش که خیلی دوستت داشته باشه
یادت هم باشه، هر کسی تورو دوست داشت، لیاقت دوست داشته شدن نداره.
- غیبت و حرف مردم، مثل یه ترکه وسط حوض خونه، که یهو همه برکت زندگی رو می کشه تو خودش.
- توی زندگی دیگران سرک نکش، چون همون روزنه ای رو که باز کردی برای خروج، راه ورود شیطانه.

۱۷ آبان ۱۳۸۸

ساعت پنج و نيم صبحه
اينجا؟
"چند قدم اونور تر خونه ما"

جمعه پانزده آبان هشتادو هشت

...

"آجر کشيدي از پي اين قصر هفت رنگ"

۱۲ آبان ۱۳۸۸

تو اي پري کجايي .....

قديما، فيلم ها قصه عشق بود و به عروسي ختم مي شد.
الان، به مرگ و نفرت
قديما، شعر ها و ترانه ها همه در وصف دوست بود و عاشقانه
الان، تبليغ بي تعهدي و فساد و بي بندو باري
قديما، مردم عاشق مي شدن
الان، مردم کارشون شده عاشقي
قديما، آخر زندگي مون مي مرديم
الان، ميليونها نفر مرده هاي متحرکن

قديما گذشت اما...
خواهش مي کنم هر چي هم جديد شدي و مدرن، قديمي عاشق باش

گاهي وقتها کسي تورو دوست داره و تورو وادار مي کنه که از بعضي کارهايي که باعث مي شه ديگران هم تورو دوست داشته باشن دست بکشي.
من به اين نمي گم دوست داشتن، من مي گم استعمار

۱۰ آبان ۱۳۸۸

از اين به بعد مباظم

مرمر ميگه: اولين کسي که براي ما حرف در مياره، خودمون هستيم
اااااااااا
راست ميگه ها....
وقتي خودت به کاري که ميکني شک کني، وقتي اعتماد به نفستو از دست بدي، وقتي خودت مطمئن نباشي، خوب ديگران هم ميگردن دنبال همين ها ديگه
استاد ميگفت:
مردم خود کور ديگر بين هستن
---------
بچه ها مباظب باشيييييييييييييييييييييييييد
مباظب= خوموني مواظب

web page visitor counters
4-Star Hotel