Sarzamine Mehr

عکس من
نام:
مکان: mashhad, Iran

۰۷ بهمن ۱۳۸۸

زندگي؟

دیشب وقتی همه داشتن می خوابیدن یه پیامک فرستادم گفتم:
در وصف زندگي يه جمله حكيمانه بگو "فقط از خودت" بگو زندگي يعني؟
هانیه، فربد، الهام و ناهید، جوابی ندادن
حسین خوشدل نوشت:
همه زندگي بستکي دارد به تفکرات خودمان که مثبت باشد يامنفي سياه ببيني ياسفيد در مورد خود و ديگران
مجید محمد پور نوشت:
Hame ensanha majomoe damide shode rohe khodayand,har kas mehrvarzi va eshgh be khedmat be khalgh ro dar vojodesh parvaresh bede,pas hameshe rohash khodayi va pak mimone,onvaght arameshe vagheh e ro tajrobe mikone
Hame na aramiha va delhoreha kambod vojod khoda dar delhast(betor koli
)
نوشتم:
از خودت بابا جان خودت بگو زندگي يعني؟
نوشت:
همانا با ياد خدا دلها آرام ميگيرد
و دوباره نوشت:
Yaniii:khanevade,fekr pak,eshgh va dostdashtan,tabiat,chips,raghs,dogh gazdar,dizi sangi
Khobe?kafie

زهرا نوشت:
سلام،اولامن حکيم نيستم دانشجوام،دوما بيخوابي هاي شب امتحان که امشبم شاملش ميشه مغزم ازکارانداخته ولي تنهاچيزي که به نظرم مياد-ناگهان چه زود دير مي شود-
گفتم:
از خودت بابا جان خودت بگو زندگي يعني؟
گفت:
اميد به فردا ولي باترس ازرفتن ،رفتني که بودنش بي ثمر بوده باشه. تلاش،انتظار
بعد نوشت:
ميتونم بدونم علت سوالتون چي بوده؟
نوشتم:
همين الان داره برام پيامك مياد از همه، خواستم زندگيرو ياد آوري كنم
***
پیمان گرمرودی نوشت:
دكترشريعتي
"من ادعانمي كنم كه هميشه به ياد آنهايي كه دوستشان دارم،هستم
اماادعا ميكنم حتي درلحظاتي هم كه به يادشان نيستم دوستشان دارم"
نوشتم:
از خودت بابا جان خودت بگو زندگي يعني؟
نوشت:
زندگي يعني رسيدن به چيزي كه ارزو داري وبهترين استفاده ازلحظات زندگيت و...
بعد هم گفت:
راستي يادم رفت بپرسم چرا يك دفعه اي پرسيدي
الهام نوشت:
زندگي يعني خوابم مياد دختر، زده به سرت نصف شبي .شوخي کردم، زندگي دفتري از خاطره هاست، نت به نت بايد خواند،زندگي يعني من.. زندگي يعني تو.. زندگي يعني ما...، ببخشيد چيزي که تو خواب بخواي بهتر ازين نميشه، يه ماچ گنده، شب بخير
محسن ظریف نوشت:
Shoma?
نوشتم:
مهشید الفت
دوباره نوشت:
zendgy yani be esteghbale tarsha raftan
مسعود والی پور نوشت:
(in de name of good)
in de book of my liwe you are de part.
Dar ketab zendegey man shuma ghesmati az an hastid .

ل نوشت:
janam! khabaye khub bebini busss.
نوشتم:
Pas zendegi chi? Ye jomle bego
Zendegi yany?
نوشت :
buss
دیگه هم بهم جواب نداد
مجید عزیزی دیر جواب داد
نوشتم زندکی یعنی؟
نوشت:
چشم، تا 1 ساعت ديگه با حوصله و وقت کامل
23.39نوشتم:
نگران نباشين همه دارن فكر ميكنن وقت بسياره
ساعت 1.18 نوشت:
زندگي،يک آواز است،آن را بخوان،يک بازي است،آن را بازي کن،يک مبارزه است،با آن مقابله کن،يک رويا است،به آن واقعيت ببخش،يک فداکاري است،آن را عرضه کن،يک عشق است،از آن لذت ببر
1.19
زندگي مسابقه اي به سوي خط پايان نيست، سفري است براي دريافت پاداش
1.20
زندگي درگذر حادثه ها، گاه تلخ است و گاه شيرين است، گر دل ما در پس اين تلخي و شيريني ها صادق و ساده بماند زيباست
1.20
زندگي يک مشکل نيست که بايدحلش کرد، بلکه يک هديه است که بايد ازش لذت برد
1.26 نوشتم:
اينا از خودتونه؟عجب .مرسي
1.36
زندگي دو نيمه است، نيمه اول درجستجوي نيمه دوم، ونيمه دوم درحسرت نيمه اول
1.38
زندگي مانند دوچرخه سواري مي ماند، براي حفظ تعادل بايد در حركت باشي، زندگي دوچهره بيشترندارد، يابه بازي ات ميگيرد، يابه بازي اش ميگيري، انتخاب باتوست ...
فرداش نوشت:
از زندگی جمله های زیادی میشه گفت؛اما شاید این جمله ها تکمیل کننده تمام حرف ها باشه
زندگی یعنی نگرش ما، زندگی یعنی تفکر ما
آنگونه که نگرش داری و آنگونه که می خواهی زندگی خواهی کرد
زندگی یعنی خواستن و گرفتن، زندگی یعنی رفتن و رسیدن، زندگی یعنی دیدن و قبول فرصت ها، زندگی یعنی تلاش برای حرکت در مسیر مخالف آب و رسیدن به سرچشمه و آب گوارا، نه بی اختیار رفتن در جهت موافق آب و رسیدن به مرداب و لجنزار
زندگی یعنی.........، زندگی یعنی.........،زندگی یعنی.........،زندگی یعنی.........،زندگی یعنی خیلی از اینا(.........)و بلاخره زندگی یعنی فقط و فقط و فقط خودمون
و در پایان و به عنوان آخرین جمله که البته نمی دونم مال کی هست:حاضرم ایستاده بمیرم اما خمیده زندگی نکنم
بابا گفت:
زندگی میگذره چه بخوای چه نخوای
مرمر گفت:
زندگی همون چیزی است که فکر می کنی
زندگی شاید باسلوقی است که پشت پنجره هنگام تماشای برف خورده می شود
لیلا گفت:
زندگی زجر آوره بیشترش هم درد و رنجه
به ليلا گفتم فرصت داري دوباره تا نظرتو عوض کني اما نگفتم که زندگي فقط يه بار فرصته
***
فهيمه گفت:
زندگي قشنگه زندگي همش آسمونه
استاد محمد صفايي نا اميدانه فرمودند:
زندگي چيست خون دل خوردن ..... زير آوار آرزو مردن
و امروز
19 بهمن
با اميدي به آ ينده اعتراف ميكنم كه زندگي آب روانيست روان ميگذرد ....آنچه تدبير من و توست همان ميگذرد... ...... زندگي زيباست زشتيهاي آن تقصير ماست ... بنابراين آموختم كه زندگي تقدير وسرنوشتي است ولذا سرنوشت را كي توان از سر نوشت؟

امروز 28 بهمن
فربد برام يه پيام فرستاده
hi.Alan weblageto didam.Man s eto nageraftam bara hamin zendegi ro tàrif nakardam...Zendegi yani dargozashte barnamerizi kardan baraye ayande va lezat boRdan Az an dar hal,yani sakhtane khaterate shirin va khosh budan ba oun ha dar ayande,yani dashtane dustaye khubi mesle to...
بازم و هنوز زندگي در جريانه

زندگی یه فرصته، يه فرصت زيبا، مثل همین فرصت کوتاه که به شما داده شد

۰۴ بهمن ۱۳۸۸

دوست من

مهم نیست که آدمها کوچولو باشن مهم اینه که بزرگ باشن
تازه ام
مهم نیست که آدمها بزرگن مهم اینه که کوچولو باشن

مجيد عزيزي

تلق تولوق، مثل صداي بارون
مجيد ميخواد پر بكشه به تهرون
تهرون ما تو دست ديو اسيره
نكنه پراي مجيدوبگيره

تلق تولوق، مجيد توي قطاره
معلوم كه نيست كه خوابه يا بيداره
ميخواد بره دنبال سرنوشتش
نه پول بابا.. آسمون وبهشتش

مجيد ميگه دنيا همين جوريه
چشم بزني به هم ديگه، دوريه
دنيا اينه، نازو ادا نداره
واسه همين الان توي قطاره

مجيد ميري، برات دعا ميكنيم
خدا رو واست صد تا صدا ميكنيم
هر جا باشي، خدا به همراهته
دلت بخواد دست علي يارته

آقا مجيد كوله پشتيتو بردي؟
دست خدا زندگيتو سپردي؟
ازش بخواه يادش نره شما رو
مجيد مجيد يادت نره خدارو

بيدار شدي؟ اي داد بيداد به من
كي بود كي بود اين ساعتو داد به من؟
آخ داداشی سنجاقاتو ندادم
ببخشی ها یکی برسه به دادم

تلق تولوق مجيد توي قطاره
حرف نزنين يعني الان بيداره؟

برای مجید عزیزی
هر جا هست خدا به همراهش

هوراااااا

من یه سوت دارم، از اون سوت هایی که آقاهای قطار دارن.
ببين

ايناهاش

سلام استاد

استاد می گفت:
باید واقعیت رو قبول کنی، اما همه چی واقعی نیست.
نگاهش کردم گفتم چی؟ میشه دوباره بگین؟
گفت
باید واقعیت رو قبول کنی، اما همه چی واقعی نیست.

بهت محبت می کنم، اما حتما که عاشقت نیستم.

۲۲ دی ۱۳۸۸

بازم من

در گاهنامه ايران باستان روز دوشنبه، مهشيد نام گذاري شده
امسال تولد من با روز خودم يکي شد
21 دي روز دوشنبه
هه هه

۲۱ دی ۱۳۸۸

وقتي ميبينم توان ندارم، تو حل مشکلات، به دوستم کمک کنم دلم مي گيره.

۲۰ دی ۱۳۸۸

سلام دوست من

بعضی وقتها دلت می خواد دل دوستتو شاد کنی، اما نمیدونی براش چیکار کنی.
خوب یه راه داره
اگه موبایل داشت
براش یه پیامک بزن
بنویس



سلام

خدا براي تولدم، يه سال کادو داد

ساعت 22
یکشنبه شب شما بخیر
همین الان لاله زنگ زد برام آهنگ تولد مبارک گذاشت، خیلی ی ی ی ی ی خوشحال شدم.
هوراااااااا تفلدم مبارک
تفلد عيد شما مبارک

همه در هارو به روت بستن
دلم یه پنجـــره باز می خواد

یادتون باشه، هر کی گرد بود ریش نداره، هر گردویی بابای تو نیست، همه چایی ها هم جادویی نمی شن.

پریروز فهمیدم شیطان از تو دور می شه، اگه چیزی رو که می خواد نداشته باشی.

لودر زندگي

جمعه جاتون هزار بار خالی بود، مسیر قشنگ دره و رود خونه به کنار، وقتی رسیدیم به ورودی روستا، یه لودر دیدیم، آقای لودری ما رو سوار بیل لودرش کرد، نمی تونم بگم چه حسی داشت، اما دنیای دیگه ای بود،
وقتی پیاده شدیم نمی تونستیم حد خوشحالی مونو بگیم، عبارت "در پوست خود نمی گنجید" در مورد ما صدق می کرد.

ایکاش تو هم یه روزی سوار لودری بشی که بتونه همین قدر و بدون وصف خوشحالت کنه.

موبایل ها هم میمیرند


بله! بعضی وقتها امکان داره دلت واسه یه جیلیلینگ موبایل تنگ شده باشه، اما موبایلت ساکت باشه.

۱۶ دی ۱۳۸۸

هشدار

گاهي وقتها مي خوايم يه کاري کنيم
هي وسطش مشکل پيش مياد، هي اتفاقات عجيب غريب مي افته، انگار يکي هي ميگه نکن، دست و دلمون راضي نيست، و و و ..

تو باشي چيکار مي کني؟

۱۵ دی ۱۳۸۸

روز من

سلام
امروز روز منه مي دونم خدا بهترين هارو بهم ميده چون دست خودش سپردم
پس
امروز
سلام

پيام از اينور دنيا

سلام اولدوز
خوش به حال اونور دنيا که تو پيششي
سلام دني
اونور دنيا چه خبر
اي بابا ا ا ا ا
اين اونور دنيارو کي ساخت؟

۱۴ دی ۱۳۸۸

پست عاشقانه

گفتی یه پست عاشقانه بذارم؟
برات از دوست داشتن می نویسم

گاهی وقتها، دوست داشتن یعنی:
بهت سلام کنه، یعنی ببینتت خوشحال بشه، یعنی نگرانت بشه، یعنی ازت خبر بگیره، یعنی توی یه عالمه آدم دنبالت بگرده، یعنی رنگ لباستو حفظ کنه، یعنی اگه کسی ازت بد گفت باهاش دعوا کنه، یعنی آدم بد ها رو ازت دور کنه، یعنی اگه با هم دعوا کردین باهات قهر نکنه، یعنی از شنیدن صدات خوشحال بشه، یعنی اگه ناراحت بودی ناراحت بشه، و و و ....

حالا از خودت بپرس، دوستش داری؟
بگذار از خودش بپرسه، دوستت داره؟

به خدا اعتماد کن


روز پنج شنبه، از میدون پارک، سوار تاکسی شدم، با من یه آقا و یه خانوم هم بودن، تاکسی خیلی تند و بد می رفت، میدون استقلال که رسیدیم یهو تصادف کرد، پیاده شدیم، دوباره ما سه نفر سوار یه ماشین دیگه شدیم، کمی که ماشین رفت، موتورش خراب شد، من خندم گرفته بود، خانومه گفت: هر چی هست زیر سر یکی از ما سه نفره.
با خنده گفتم: امروز روز خوبیه، حتما یکی تون یه کار خوب کرده، ماشین بالاخره ایستاد و ما سه نفر از هم جدا شدیم، من اومدم خونه، با خودم گفتم: خدایا، بازم حکمتتو نفهمیدم، در حالی که می دونم برای من خوبی داشته، سپاس خدا جون.

بعضی وقتها خداوند با یه اتفاق ظاهرا بد، یه اتفاق بد تر رو از ما دور می کنه.

عکس بچگي هامون


عکس جديد:
فربد،فرهنگ،ساناز

۱۳ دی ۱۳۸۸

اعوذ بالله

آهاي فکر کردي اگه بينمون وايسي ما با هم دعوامون بشه ديگه همو دوست نداريم؟
فکر کردي ناراحتمون کني ديگه همو دوست نداريم؟
فکر کردي بينمون حرف بزني ديگه همو دوست نداريم؟
نه ................. اي حسود عزيز
ما همو خيلي دوست داريم تا چش تو گردالانس شه


آخ يادم رفت بنويسم
من پيروز شدم
خدا رو سپاس

دلم برات نقطه شده بوبوچان

با من دوسته، که با اونا دوست بشه.
طفلی من!
به من اخم نمی کنه، مبادا اون بهش اخم کنه.
وای به من!
احوال منو می پرسه، که آخرش بپرسه اون خوبه یا نه.
بیچاره من!
طرف من مياد که به اونا دسترسي پيدا کنه.
بي عقل من!

خوب خدارو شکر، به یه دردی خوردیم.
اما ديگه لو رفتي پس از من دور شو....لطفا

be you

نامه به یو
البته واضح و مبرهن است که:

التیماتوم!!!!!
به؟
آها به کسایی که هر چی من مینویسم هی می پرسن:
مهشید، اینو برای من نوشتی؟
مهشید، اینو برای اون نوشتی؟
مهشید، اینو برای کی نوشتی؟

مطمئن باشین، از این به بعد اگه چیزی رو برای کسی نوشته بودم، نه برای """پندی که گرفتم"""، حتما نامش رو هم مینویسم.
و در پایان، ملالی نیست جز دوری شما و اینکه، همه تان را بسیار دوست داریم و هر که باشد ز حال ما پرسان، یک به یک سلام ما برسان.
ارادتمند
اینجانب شیرینی خامه ایی

ازش معذرت خواستم، چون دوست ندارم آخرین حلقه زنجیر باشم.
آخرين حلقه زنجير در مهر

يه صورت خندون

به طرف قله که میرفتیم، هر چند قدم یه بار، یه صورت خندون روی برفها می کشیدم، بعد از مدتی، یکی از آقاها پرسید: این چیه می کشی؟
با خنده گفتم: این دوستمه، داره با من میاد بالا.
آقاهه نخندید، رفت تو فکر.
آخه دوست من، همیشه می خنده، منو با مهربونی نگاه می کنه و تو هر ارتفاعی با منه.
دوست من، دوستت دارم.

انا لله

متاسفانه، یکی از استادان من به رحمت خدا رفت، اما در آخرین لحظه، قبل از مردن، به من پندی داد و اون این بود:
بیش از ظرفیت کسی، بهش احترام نذار.

web page visitor counters
4-Star Hotel