Sarzamine Mehr

عکس من
نام:
مکان: mashhad, Iran

۲۸ فروردین ۱۳۸۹

چه عجيب
روزاي عجيبي مي گذره که نمي دونم چه خبره توش
سينه آدمها شيشه اي نيست تا بدوني درونشون چي مي گذره
منتظر مي مونم با دقت
آدمها عجيبن
دوست ندارم قاطيشون باشم
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دوست ندارم م م م م م م م

خدایا واسه همه چی ممنووووووووووووووووووووووووووون
شصت و هفت تا دوستت دارم
بوس بوس

دیروز توی جریان تند آب توجهم به یه حرکت جلب شد، یه پروانه، بالهای خیسش رو میزد به آبی که توش افتاده بود، کمی بلند می شد دوباره می افتاد، دنبالش دویدم تا بگیرمش، اون تلاششو می کرد، چند بار تلاش کردم و بالاخره گرفتمش در حالی که دیگه رمقی نداشت

اون تسلیم نشده بود
شاید چون هنوز امید داشت خدا به من نشونش داد

خدایا سپاس

يه خبر خوش

ناهيد عزيز مبارک باشه عروسيت
عروس خانوم به اندازه ستاره هاي آسمون آرزوي خوشبختي دارم برات

عروسک قشنگ من

طناب رو ميندازم توي چاه، اگه هنوز توان داري بگيرش بيا بالا، اگه اهريمن ته چاه دستاتوگرفنه نميگذاره، اگه نفست داره بند مياد، اگه هنوز نمي دوني چي شده که ميدونم ميدوني، يه نگاه به بالا بنداز، آسمون پيداست، تورو خدا يه نفس عميق بکش، خدا به تو قدرت بالا اومدن ميده، تسليمش نشو، روحتو بهش نده.
عروسکم
چشماتو باز کن
خواب ديگه بسه

Sepaas pack

توی این مدت اینقدر خدا چیزهای مهم رو بهم نشون داد که نمی دونم چگونه باید ازش سپاسگزاری کنم، خدا پشت خیلی از درهارو نشونم داد،اما یکی هست که به کمک نیاز داره خدایا مواظبش باش

دلم براش نمیسوزه چون اینقدر بزرگ شده که بفهمه یکی دوستش داره یا نه

تو برای رسیدن به هدفت کلک می زنی
آخ آخ
تو آدم خوبی نیستی

خدا جون مباظب مهشيد باش

مهشید مباظب باش

عجب خنده دار شد ها

همیشه گفتم همه خوبن، همرو دوست دارم مگه اینکه عکسش ثابت بشه، وای خدای من حالا که ثابت شد چه خاکی به سرم بریزم؟

منم همينطور

وقتی کنار کسی که دوستش ندارم راه می ری، کنارت راه نمیرم، گله نکن لطفا، تو اختیارت دست خودته

تو دوست داری منم عین خودت تنها باشم، ببخشید ها، لطفا خودت عین خودت تنها باش

ماهی تازه

من ساده بودم؟ ازم استفاده کردی؟ بهم کلک زدی؟
اشکال نداره
حالا ازم دور شو

عده کشی نکن، کنایه نزن، من مال تو نیستم و قول ندادم که فقط با تو دوست باشم، من مال خودمم

به آقای صفایی گفتم: حوصله نوشتن ندارم، هر کسی می خونه به یکی نسبتش می ده، خیلی از حرفامو نمی زنم که فلانی یا فلانی ناراحت نشه
گفتن: هر چی دلت می خواد بنویس، بذار هر کی دلش می خواد هر جوری فکر کنه، تو اونچه که مي دوني درسته بنويس
مرسی آقای صفایی

***

دوستان نوشته های منو به هر کسی دلتون خواست نسبت بدین، به من مربوط نیست هه هه

ابراهیم


از ابراهیم یاد گرفتم که اگر جلو می رم حواسم باشه، شاید یکی داره پاشو جای پای من می گذاره
درست راه برو مهشید
ابراهیم گفت: تو مسئول اشتباه من نیستی، من باید خودم حواسم جمع باشه که اشتباه نکنم
خوشحالم که هنوز کودکی دادا

دارم نق مي زنم چه بد


هزار تا خوبی داشته باشم یکی از بدی هام اینه که از تو متنفرم، برای کارهای بدت
نمی تونم تحملت کنم
نمی تونم بپذیرمت
نمی تونم نادیده بگیرمت

۱۴ فروردین ۱۳۸۹

پيام دوست جان وقتي آپ دير مي شود


سلام
شما اصلا معني تعهد رو ياد داري؟
خجالت داره اون وبلاگ فلک زده چه گناهي داره که صاحبش تويي؟
مثل يه بچه سر راهي باهاش برخورد مي کني

هاهااااااااااااااااااااااا
يه نفري هست که حتي اين حرفاشم منو به خنده مي ندازه
بابا با مرااااام م م م م

عيد شما مبارک

جنگل باران کوه

سفره هفت سين جان ما

باران کوه


سلااااااااااااام من اومدم
کجا بودم؟
مسافرت دیگه
کجا؟
باورت نمی شه دریا، جنگل، کوهستان

خدایا برای همه چیز ممنون

اي بزرگ

یادت باشه، وقتی سخن بزرگان رو می خونی بدونی که خودت هم یه بزرگی که حرف بسیار داری برای گفتن

ياد باد آن روزگاران

دلم برات حسابی تنگ شد، وقتی شعری رو که تو می خوندی، یکی دیگه خوند

مرسی که حواسمو جمع کردی

من مهشيد هستم

هیچ وقت دوست ندارم کادوی یکی دیگه دستم باشه وارد مهمونی بشم، دوست ندارم اگه دیگران هم توی یه کار خوب شریک بودن، به اسم من تنها در بیاد

دوست دارم خودم باشم، فقط خودم

بيا

دلم می خواد بیای، تا سرمو جلوی همه این آدم بد ها بالا بگیرم

به من نخند

من نمی تونم ته دلمو پنهان کنم، چون احساس می کنم دارم بهش خیانت می کنم

همه با هم فرق دارن

بهش گفتم: عشق قبلی رو فراموش کن، یادشو با خودت راه نبر، چون آدم جدید با قبلی فرق داره، هیچوقت دو نفر رو با هم مقایسه نکن

باور کن می دیدم فرش زیبای قرمزی رو که جلوی پاش پهن می شد، خداوند براش همه چیزو درست می کرد، آخه کسی که دل شاد کنه، دلش شاد می شه

توهم یه روزی غریبه بودي

پرسید: از بچه های آشنا کی بود؟ گفتم: همه آشنا بودن، توی این آشناها چند تا جدید هم داشتیم،
من خودمو به آشناها محدود نمی کنم، چون آشناها هم یه روزی غریبه بودن

چند هفته ای نرفت کوه، یکی از دوستان زنگ زد احوالشو پرسید، هم خوشحال شد هم ناراحت، خوشحال واسه اینکه احوالشو پرسید و بیادش بود. و ناراحت برای اینکه، اگه احوالشو می پرسه یعنی بهش توجه کرده، پس حالا مسئولیت بزرگی به دوششه
اون دیگه مال خودش نیست

به نشانه ها توجه کن

گاهی وقتها یه اتفاق ظاهرا بد، جلوی یه اتفاق بد تر رو می گیره

web page visitor counters
4-Star Hotel