آزادی
همین چند وقت پیش یکی از دوستام رو که 15 سال باهاش دوست بودم در یک لحظه کنار گذاشتم
چرا؟ بی رحمم؟ بدم؟ عیب نداره هر چی میخوای بگو اما می دونی چرا؟
تا تلفن میزدم شروع میکرد به غیبت و تهمت و ... از مادر شوهرو خواهر شوهرو فلان دوستش و ...
عروسک بچم دستش کنده شده بیا درستش کن
اسکیت بچم کیف نداره براش بدوز
هفت و نیم صبح زنگ میزد فلان مربا رو چه جوری درست کنم
- یخچال فلان مارک خریدم، پالتوی اینجوری خریدم، دستگاه اونجوری خریدم، این اینو گفت، اون اونو گفت، اه ه ه ه ه ه
بابا خسته شدم از اینهمه پز و چشم هم چشمی، دیگه کارش به جایی رسیده بود با دوستشم پز میداد يعني من بیچاره، هر چی هم میگی، نصیحت هم میکنی، به خرجش نمی ره
منم برای اینکه خدای ناکرده، نکنه رفتار نا شایستش برام عادی بشه، گذاشتمش کنار
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی