کسی به من نگاه نمیکرد
چند وقت پیش پسرعموم با خانواده اومده بود خونمون نزدیک مهر بود و برای دختر نه سالشون از اینجا کیف مدرسه خریدن یادمه تو ماشین گریه میکرد که این کیفو نمی خوام مانند پارسالیمه مامانش گفت خوب جنسش خوب بود دوباره گرفتم
به دختر کوچولو کمی نگاه کردم و گفتم یاسمن؟ این عین پارسالیه؟ با گریه گفت آره. یه زیپشو نشونش دادم گفتم کیف پارسالیت هم اینو داشت؟. با هق هق گفت آره گفتم اگه من جای تو بودم یه عروسک بهش آویزون می کردم ، اوه یاسمن این جیبشو دیده بودی؟و....
چند دقیقه بعد دخترک تازه فهمید اونقدری که باید به کیف قشنگ صورتیش نگاه نکرده بوده و حالا کیفشو توی بغلش قایم کرده بود و میخندید یهو متوچه نگاهای متعجب و پر از فکری که بطرفم بود شدم.
شایدم کسی به من نگاه نمیکرد نه؟.
به دختر کوچولو کمی نگاه کردم و گفتم یاسمن؟ این عین پارسالیه؟ با گریه گفت آره. یه زیپشو نشونش دادم گفتم کیف پارسالیت هم اینو داشت؟. با هق هق گفت آره گفتم اگه من جای تو بودم یه عروسک بهش آویزون می کردم ، اوه یاسمن این جیبشو دیده بودی؟و....
چند دقیقه بعد دخترک تازه فهمید اونقدری که باید به کیف قشنگ صورتیش نگاه نکرده بوده و حالا کیفشو توی بغلش قایم کرده بود و میخندید یهو متوچه نگاهای متعجب و پر از فکری که بطرفم بود شدم.
شایدم کسی به من نگاه نمیکرد نه؟.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی