Sarzamine Mehr

عکس من
نام:
مکان: mashhad, Iran

۰۱ شهریور ۱۳۸۷

josion


جوسیون
Josion

همسترهاي کوچولو، روزها مي خوابن، و شب ها تا صبح بيدارن
اونا شبهارو ميبينن
ما روزهارو
با هم دوست بشيم؟
اوه ه ه ه ه چه انديشه خوبي

مجاني نبود پولشو"من" قبلا داده بودم


دیشب چیز مهمی رو فهمیدم
اینکه یه ایراد اساسی من اینه که بی دریغ تجربیاتم رو در اختیار دیگران میگذارم

آدمها دوست دارن در مقابل چیزی که دریافت میکنن، چیزی پرداخت کنن
امیدوارم پرداختی تون، عمرتون نباشه

راستی چرا شماها به من تجربه هاتونو نمیگین؟

هر کسي را بهر کاري ساختند

یه روز یه نفر به من گفت
تو فلان شخصیت سیاسی رو میشناسی؟
گفتم نه
با شگفتی و کمی تحقیر آمیز گفت: خیلی بده که نمی دونی برو مطالعه کن

چند روز بعد دیدمش بهش گفتم
راستی میدونی الان آخرین مد گلدوزی چیه؟
گفت نه
گفتم چرا نمیدونی برو مطالعه کن


خودش فهمید چی میگم، آخه خيلي با هوشه

چند سال پیش

به مدت چند ماه، درهنرستانی، مشغول درس دادن شدم، نخستین باری که به کلاس رفتم، بسیار دستپاچه بودم، یه عینک گرد هم به چشم داشتم
وقتی وارد کلاس شدم و خودم رو به بچه ها که منو عجیب نگاه میکردن معرفی کردم، گچ رو برداشتم و روی تخته، عکس خودم رو کشیدم اینجوری


و بعد خندیدم و گفتم، این منم
از اون به بعد، هیچ کس وقتشو با کشیدن عکس من، به مسخره گی، تلف نکرد

بعد ها، جلوی بچه ها، روی پله ها، روپوشم رفت زیر پام و تپی خوردم زمین، همه با وحشت منو نگاه میکردن، با تعجب گفتم پس چرا نمی خندین؟ بچه ها گفتن یعنی بخندیم؟ گفتم بعله، بخندین دیگه
همه زدن زیر خنده، خودم هم حسابی خندیدم
دیگه هیچ کس منو غریبه ندید
( هنوز وفتی زنگ می زنن بهم، یاد اون موقع می افتیم و می خندیم)

آخر سال بود، کتاب رو دیر دادن، من با ناراحتی به بچه ها گفتم: بچه ها منو ببخشین، من این کتاب رو نخوندم و هنوز چیزی نمیدونم، یکی از بچه ها گفت: نه خانم نگران نباشین، مگه همیشه باید همه چیز رو بلد باشین؟

دیگه هیچ کس منو متفاوت ندید

هیچ کس نمی تونه آدمهایی رو که خودشون رو بی اشکال می دونن تحمل کنه
ما با کمبود هامون، با هم ارتباط برقرار می کنیم
تلاش نکنین که خودتون رو بی نقص نشون بدین

بيانديشيم

قابل توجه همه
همه چيزهايي که اينجا ميخونيد
براي اينه که اين مورد ها، يا توسط من تجربه شده، يا اطرافيانم
يعني
من هم بخاطر زود باوري و ساده لوحي، شکست بسيار خوردم، اما يه روز ياد گرفتم ،از تجربه هام استفاده کنم و يه اشتباه رو دو بار تکرار نکنم
ياد گرفتم، از تجربه هاي ديگران هم استفاده کنم
ياد گرفتم کارهاي آدمهارو ببينم، نه خودشونو
استاد ميگفت:
هر کس از در اومد تو، به کفش هاش نگاه کن، کفش هر کس شخصيت اونه، چون تنها چيزيه که خودش انتخاب ميکنه
دوست من
ميگم، که تو هم استفاده کني از اين تجربه ها، و بدوني که مردم تو انديشه هاشون چيه
راستي
با همه اينها، هنوز هم سرم کلاه ميذارن
هنوز هم از سادگيم استفاده ميکنن
و هنوز هم يه دنيا تجربه لازمه، براي اينکه زندگي کنم
آيا فرصتي هست؟
پس تلاش کن اشتباهات ديگران و من رو تکرار نکني، که عمرت پربار تر باشه

خيلي بده

يه خانومي از خويشاوندان یه اخلاق بدی داره
به نظر اون هر کسی که اندیشه، عقیده ها و سلیقه اونو بپسنده، آدم دانا و خوش سلیقه ایه
و اگر نپسنده
بی عقل، کودن و دهاتیه


با توجه به اینکه، همه آدمها آدم هستن

دیگه خودتون بقیه ماجرا رو حدس بزنین

۳۱ مرداد ۱۳۸۷

بهتره از کدوم دسته باشیم؟

چندی پیش، یکی از آشنایان، به همراه همسر و دختر کوچیکش، به عشق خارج، به کانادا کوچ کردند و در اونجا ساکن شدند، و چون هرو دو دیپلمه و هیچ کاری که بدرد اونها بخوره بلد نبودند، همسر این خانم مشغول کارگری در فروشگاههای زنجیره ای اونجا شد، و بقول خودش مامور کنترل کیفیت
خلاصه بعد از مدتی جمع کردن پول، به ایران بازگشتند
آقاهه وقتی حرف میزد، نصف حرفاشو انگلیسی میگفت، و ضمن اینکه لوازمی رو که خریداری کرده بودند به ما نشون میداد، می گفت: من NDSL نصب کردم کار نمی کنه
منهای همه حرفای خنده دارش، این یکی دیگه مارو از پا انداخت، حالا، یه خونه، توی یکی از محله های تازه به دوران رسیده های مشهد گرفته، و بیا و ببین چه شکلی شدن
ا اینا وقتی رفتن که این شکلی نبودن

ای کاش با مهاجرت بی دلیل و نداشتن سواد کافی، با کارگری در پست ترین شغل های کشورهای خارج، آبروی کشورمون رو نبریم

هر روز آدمهای زیادی، با تحصیلات و دانش، به کشورهای خارج میرن، و اونجا هم مثل اینجا، احترام میبینن

بهتره از کدوم دسته باشیم؟

چرا قفس؟

یه روزی یه نفری گفت
اگه میخوای بدونی کسی خوبه یا بد، بشین خوبی ها و بدی هاشو از دید خودت بشمر، اگه خوبی ها بیشتر بود که چه بهتر
اگه بدی هاش بیشتر بود چی؟

یه نفری گفت: آدمها به هم عادت میکنن و دیگه خوبی های همو نمی بینن
آره راست میگفت


چقدر به کسی که روبرومون بوده، به چشم یه ابزار نگاه کردیم، نه یک انسان؟
چقدر به کسی که همراهمون بوده، به عنوان رفع نیازهامون نگاه کردیم، بدون اینکه به این فکر کنیم که اون هم احتیاج به کسی داره که نیازهای روحشو تامین کنه؟
چقدر به طرفمون گفتیم ساکت شو، تا خودمون حرف بزنیم؟
چقدر آنچه اون میخواسته رو زمین گذاشتیم و آنچه خودمون می خواستیم رو فریاد زدیم؟

بهتره به خودمون بیایم، خود خواهی بسه
چرا قفس ما باید پر آدمهایی باشه که اگه آزاد باشن، ما رو دوست خواهند داشت


چرا قفس؟

امیدوارم دیر نشده باشه

۳۰ مرداد ۱۳۸۷

همين فرداست

یه دفعه با خودم گفتم

زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است
سهراب سپهری چرا اینو گفته؟
آها چون داشته به رحمت خدا میرفته، غصه آینده و خونه و غذا و اینجور چیزارو نداشته
حالا اومدیم همین فردا پس فردا نمردی، خدارو سپاس صدو بیست سال عمر کردی
پس
عاشق کسی نشو که تورو فقط برای اکنون می خواد
پولهاتو بی حساب خرج نکن که فقط برای اکنون خوش باشی
با دوستانی نگرد که فقط برای اکنون با تو هستند
ساعتهاتو از دست نده که فقط برای اکنون راحت باشی
و ...

اما یه چیزی از همه مهمتر اینه که
به واژه اکنون خوب فکر کن
چون
اکنون آینده رو داری میسازی
خیلی زیاد خوش باش اما مواظب اکنون باش

۲۷ مرداد ۱۳۸۷

قبول شدي؟

شاااااااااااااد باااااااااااااش

قبول نشدي؟

ببينم مگه تنها همين يه امتحان مهمه که تو دنيا هست؟

پيروز باشي

یادت باشه

بعضی کارها بعضی وقتها
سخته
اما
اگه برای همه خوبی به همراه داره
انجام بده


یادت باشه
خوبی

۲۵ مرداد ۱۳۸۷

آفري ي ي ي ي ي ي ي ي ي ن


حالا وقتشه براي خودت دست بزني

تو مثل اون نيستي

بارها دروغ های شاخ دار دم دار گفت
تعجب کردم، اما سکوت کردم
اینقدر دروغ هاش عجیب بود، بعضی وقتها که تعجب میکردم که اینارو برای چی میگه

چند علت داشت
میخواست خودشو جالب نشون بده
میخواست خودشو عاقل نشون بده
میخواست جلب توجه کنه
شایدم میخواست جلب ترحم کنه

ا وووووو
هر دلیلی که داشت من نمی دونم
اما باعث شد که من دیگه برای همیشه سکوت کنم

اگه کسی عمدا بهتون دروغ گفت و یا بی احترامی کرد، هیچی بهش نگین
فقط ازش دوری کنین

آخه شما نمیخواین مانند اون باشین
نه؟




اگه دیر به دیر میام ببخشید
کار، سرعت پایین اینترنت، و البته تنبلی
بهانه های بدرد نخوری هستن که اینجاتب برای دیر اومدن هام دارم

پوزش دوستان


مرغ عشق


استفان مرغ عشق من
که الان پیش دوستاشه
"پرنده توی قفس یعنی به بند کشیدن آزادی"

خدا کنه دلهاتون زنگ نزنه

"آقای مارمولک"
ایشون از دوستان هستند

"مداد رنگی های من " سالها برای بدست آوردنشون تلاش کردم

مهمون های شب یلدا از راست به چپ: فدریکو، آلبرت، پوسی و زیگفرید
هر سال میان باور کنین

رنگها

" کیف دوربینم"

رنگها همیشه منو جادو میکنه

نمایشگاه گل و گیاه





جاتون خالي


گل ناز دست پرورده های مامان


آش رشته در نخستین دقیقه ها




تازگی

به به

web page visitor counters
4-Star Hotel