Sarzamine Mehr

عکس من
نام:
مکان: mashhad, Iran

۲۷ خرداد ۱۳۸۷

دشت ارغوان
يه خونه روستايي

خدا، روشن، دنيا، آينه

از مثلث خوشم میاد، چون تکلیفش با خودش، روشنه
از مربع خوشم میاد، چون در حال تمرکزه
از دایره خوشم میاد، چون مرکز همه دنیاست
از دنیا خوشم میاد، چون یه آینه ست، که عکس خدا، افتاده توش
از خدا خوشم میاد، چون خیلی قشنگه


انتقاد پذیر باش، اما نه اسیر

حتي اگه خودت ندوني

از خدا، پدر، مادر، خونوادم، دوست خیلی دورمالو، دوست نزدیکم، آموزگارم، همکلاسی هام، همکارهام، همسایه ها، تلویزیون، رادیو، کتاب، زمین، آسمون، پرنده ها، حیوانات، آقای سوسک، جناب پشه، شادی های زندگی، ناراحتی های زندگی، دشمن ها، دوست ها، آدم های عصبانی، آدم های خنده رو، اونهایی که خطشون خوبه، اونهایی که خطشون بده، اونهایی که باهام دعوا کردن، اونهایی که دوستم دارن، اونهایی که ازم متنفرن، اونهایی که عاشقم هستن، همه، همه، همه، حتی تو
تویی که نوشته هام رو می خونی، گاهی بدت میاد، گاهی خوشت میاد
از همه سپاسگزارم، برای اینکه بهم زندگی کردن رو یاد میدین

؟

امروز با خودم گفتم چیزهایی رو که نمیشه از این دنیا برد،
چرا باید برای بدست آوردنشون،
اونهایی رو که میشه برد، از دست داد؟

آشنات منم

نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
نگفتمت که صفت های زشت در تو نهند
که گم کنی که سر چشمه صفات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تپش و گرمی هوات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قوت پرواز و پرو پات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای با صفات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سرا پرده رضات منم
و گر به خشم روی صد هزار سال ز من
بعاقبت بمن آیی که منتهات منم

از مولوی
شاید همه شعر نباشه

بسيار زيباست

گذر گاههاي روستاي آبقد
به طرف آبشار
بسيار زيباست

اينجانب پشت دوربين هستم

حواسم هست

حواسم هست، که اگه دیدم برای کسی ارزش معنوی ندارم، توی دوستی باهاش بازنگری کنم
حواسم هست

هر چي تو بگي

مدتهاست می خوایم خونمونو بفروشیم، اما نمیشه، چند روز پیش، با یه پیش آمد ساده، فهمیدیم که
"مگه ما خودمونو به خدا نسپردیم؟ مگه نگفتیم هرچی خواست تو بود؟ خوب اونم داره به بهترین شیوه، ما رو نگهداری می کنه، اگه الان اینجا نبودیم اون اتفاق ناجور افتاده بود"

ای واااای ی ی ی خدایا ببخش، که ما همچنان حکمت و خواست تو رو درک نمی کنیم
لطفا بازم مواظبمون باش
یادت نره ها

تجربه کردم


زیاده از حد و بیجا، گذشت نکن، چون بعد از مدتی، دیگران اونو وظیفه ت میدونن
آقا اصلا، زیاده روی اشتباهه

چی بهمون میدن؟

مامان تعریف می کنه

یه روز همسایه ها، به خانم همسایه که همسرش زشت بوده ( به نظر ظاهر بین ها ) گفتن: تو به این خوشگلی، شوهرت به این زشتی، چه جوری دلت میاد باهاش زندگی کنی؟ مامان بزرگم با ناراحتی گفتن این چه حرفیه میزنین؟ خانومه هم جواب داده
شوهر من زشته، اما جونش برای من در میاد، مهربونه، من خوشبختم، شوهر شماها که خوشگله خوبه که صبح به صبح، واسه خرج خونه باهاش دعوا می کنین؟ مامان میگه، مادر بزرگت گفت خوب شد؟ جوابتونو گرفتین؟
همسایه ها واسه همیشه، ساکت شدن

چی بهمون میدن که زندگی دیگران رو بهم بریزم؟

به چه قيمتي؟

یکی از افراد خونواده ما، یه کار بدی می کنه، که اگه حواست نباشه، تا گردن میری تو باتلاق
متاسفانه اینجوریه که، اگر بخواد کسی رو برای خودش نگه داره، حتی اگه اون داره بدترین خلاف دنیا رو هم می کنه، چشماشو هم میگذاره.


یه دفعه رفتیم خونه یکی از دوستان، تلویزیون روشن بود و ماهواره در حال کار، انگار تازه خریده بودن، چون حواسشون نبود که مردم برای فوت مادرشون، و عید اولشون، دارن میان دیدن
خانومه خیلی با مزه شروع کرد به سخن گفتن در مورد ماهواره و .. ( ما هم در حال تعجب، از وضعیت کنونی ) که رسید به این جمله که، همه تازه به دوران رسیده های ماهواره ای، می گن ( تا حالا چند بار شنیدم ) "من میگذارم بچه هام، این هارو ببینن، که وقتی رفتن تو اجتماع، بدونن چیه، خراب نشن . منم لبخندی زدم و گفتم میشه یه چیزی بپرسم؟ با ژست گفت بله . گفتم حرف شما درست، اما اگه بچه ها تون اینها رو دیدن، بعد که رفتن تو اجتماع، دلشون خواست امتحان کنن، ببینن چه مزه ای داره چی؟
یهو انگار برق گرفتش، فوری حرفو عوض کرد

سيب


سبز، قرمز، به به

دیر نشده

سالها تولدشو تبریک گفتم، اما هیچوقت تولدم یادش نبود
سالها جشن ازدواجمون رو برنامه ریزی کردم، اما هیچوقت این روز رو یادش نبود
اون هیچوقت متوجه یادمان های مهم زندگیش نبود
حالا مدتیه که تولدش رو، فراموش میکنم
سالگرد ازدواجمون رو، یادم میره
آخ آخ مدتهاست، توجه به اون رو، فراموش می کنم

حالا صداش در اومده، دیر نشده، اما زمان لازم داره

تو


زمانیکه در کنار کسی و بواسطه مهر کسی، به جایی رسیدی، یادت باشه، خودتو گم نکنی

از هنرهاي من

اين آقا پسر رو من دوختم، قدش تقريبا ده سانته

واقعا?

مادر بزرگ پریروز یه شعر خوند
با دشمن و با دوست بدت می گویم تا هیچ کست دوست ندارد چون من
گفتم میدونی این شعر نشانه چیه؟ گفت چی؟ گفتم : سلطه، استعمار، نامردی، زندان، خود خواهی و ...

جدا این شعر رو کی گفته؟ آیا واقعا این کارو می کرده؟

۱۲ خرداد ۱۳۸۷

معجزه

ديروز يه حسي به بابا گفت برو دم در حياط
بابا رفت
يه موتوري رد شد
بار موتورش جوجه
يه جوجه از توي سبد افتاد بيرون وسط خيابون
موتوري به سرعت رفت
بابا اونو ديد
برش داشت
----
اگه بابا نمي رفت دم در؟

web page visitor counters
4-Star Hotel