عکس من
نام:
مکان: mashhad, Iran

۰۹ آذر ۱۳۸۸

یه داستان عجیب!!!!

یه روزی، یه نفری، از یکی خوشش اومد، دورو برش رو نگاه کرد، ترس ورش داشت و چون ترسید شروع کرد اونو توی چشم دیگران و دیگران رو توی چشم اون خراب کردن، تا اون واسه خودش بمونه، آقا چشمتون روز بد نبینه، گفت و گفت و گفت، تا اینکه دوستاشو از دست داد، گفت و گفت و گفت، تا اون رو هم از دست داد.
اما هیچ وقت به این فکر نکرد که "آدم حسود"، فقط خودشو از بین می بره.

من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گهگاه بر او دست اهرمن باشد

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی

web page visitor counters
4-Star Hotel