عکس من
نام:
مکان: mashhad, Iran

۰۵ آذر ۱۳۸۸

درس امروز

احد یه مغازه کوچیک رو نشونم داد و گفت:
اینو می بینی؟ این مرد سر کوچه ما دست فروشی می کرد، یه روز رفتم پیشش بهش گفتم: تا کی می خوای دست فروشی کنی؟ گفت زندگی خرج داره، گفتم: درست، اما تا کی دست فروشی؟
گفت: می گی چیکار کنم؟ گفتم: زود تر بیا، جنس هاتو درست و مرتب بچین، اونهم همین کارو کرد، چند روزی با سختی یکی دو ساعتی زود تر اومد و کاری رو که گفتم انجام داد....و حالا، اینجا یه مغازه کوچیک داره.
احد گفت: وقتی می بینمش خوشحال می شم.

بهش آفرین گفتم.
خوب چی بگم، آخه بهتر از این؟

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی

web page visitor counters
4-Star Hotel