چند بار یه حرفو بزنم بهت بنده من؟
دیروز وقتی به سرعت راه میرفتم چشمم به یه سنگ خورد که شکل قلب بود، شکلش نه، بلکه واقعا یه قلب بود، تعجب کردم، بلافاصله برگشتم که برش دارم، هرچی نگاه کردم چیزی پیدا نکردم، بفکر فرو رفتم، اما یادم رفت، چند ده متر بعد، دوباره همین اتفاق افتاد، دوباره برگشتم، اینبار هم چیزی پیدا نکردم، در حالی که شاید دو قدم ازش گذشته بودم.
اما نگذاشتم برسه به بار سوم، به خدا گفتم ااااااااهااا فهمیدم، چشم، و بعد هم جای شما خالی، حسابی با خودم خندیدم
اما نگذاشتم برسه به بار سوم، به خدا گفتم ااااااااهااا فهمیدم، چشم، و بعد هم جای شما خالی، حسابی با خودم خندیدم
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی