عکس من
نام:
مکان: mashhad, Iran

۱۰ اسفند ۱۳۸۶

همیاری و عشق



خوابگاه که بودم دوران دانشگاه، یه قراری هم اتاقی ها، با هم گذاشته بودیم، که هر کی، هر وقت تونست، ظرف بشوره، هر کی کار نداشت، جارو بزنه، یا هر کس تونست، غذا بپزه
با این قانون، اتاق ما همیشه پر از خنده بود و هیچ کاری زمین نمی موند، بعضی وقتها یادم میاد، سه نفری می رفتیم غذا بپزیم و کلی می خندیدیم
بچه های دیگه می گفتن، خوش به حالتون، از اتاقتون، همیشه صدای خنده می یاد
اما یه ترم، با یکی هم اتاق شدیم که این قانون رو شکست یعنی گفت
امروز، نوبت توست غذا بپزی
فردا من
پس فردا اون
و و و

همه چی بهم ریخت، دیگه هیچ کس تشاط نداشت، کار خونه شده بود وظیفه ای که همه با هر ترفندی از دستش خلاص می شدند

وقتی همه چیز خونه شد وظیفه و نوبت، دیگه هیچ کس گذشت نمی کنه و شادی می پره و بال می زنه و میره

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی

web page visitor counters
4-Star Hotel