عکس من
نام:
مکان: mashhad, Iran

۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۵

قلمروتاریک


همیشه شبها از ته حیاط می ترسیدم، احساس می کردم حتما توش چیزی هست، که داره منو نگاه می کنه،
مدتیه که یه باغچه پایین حیاط درست کردم و روزها برای اینکه برای کاشتن آمادش کنم، به اونجا میرم ، یواش یواش داره آماده می شه
امشب، وقتی رفتم توی حیاط ، با تعجب فهمیدم که دیگه اون ترس عجیب رو ندارم، و دیگه ته حیاط برام مبهم نیست، توی ذهنم، حالا خاطره صبح های آفتابی از پایین حیاط مونده

همیشه از چیزهایی که نمی بینیم یا نمی دونیم می ترسیم، برای یکبار هم که شده، به قلمروتاریک ترسهای غیر منطقی تون، قدم بذارین و سعی کنین آفتابی ترین لحظاتشو بخاطر بسپارین

2 نظر:

Blogger Dan گفت...

چیزی رو که من همیشه میخواستم و میخوام که انجام بدم ، هم درون خودم و هم درون کسانی که برام یک ارزش هستند؛ تو چقدر تلاش میکنی؟؟

۱:۱۶ بعدازظهر  
Blogger mahshid olfat گفت...

تا جایی که تونستم انجامش دادم و ترسهای الکی رو کنار گذاشتم، اما ترسهایی که اعتقادات منو حفظ می کنه، همچنان دارم و حفظشون خواهم کرد

۱:۲۹ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی

web page visitor counters
4-Star Hotel