damavand
دماوند
دماوند یعنی وقتی پا گذاشتم توی دامنه اون، با خودم فکر کردم
دماوند یعنی وقتی پا گذاشتم توی دامنه اون، با خودم فکر کردم
اومدم چیزی رو ثابت کنم؟به کی؟ به کجا؟ قله مهمه؟
وقتی رفتم بالا، فکر کردم، فهمیدم هیچی مهم نیست
مهم اینه که دلم شاد شد
مهم فقط دلم بود
اینو خدا یادم داد، وقتی مغرور شدم به قله
دماوند یعنی
پیامبر باشی، ندای عشق سنگهای کوچولو پایین رو برسونی بالاو به قله یاد آوری کنی که هنوز عاشقت
هستن
پیامبر باشی، ندای عشق سنگهای کوچولو پایین رو برسونی بالاو به قله یاد آوری کنی که هنوز عاشقت
هستن
دماوند یعنی
زندگی
زندگی
به یه عنکبوت سلام کردم
دماوند یعنی
میگن هوا کمه، اما ما توی این هوای کم نفس کشیدیم، باندتر از جاهایی که هوا زیاده
میگن هوا کمه، اما ما توی این هوای کم نفس کشیدیم، باندتر از جاهایی که هوا زیاده
دماوند یعنی
کوه تنهاست، گرچه بزرگ و قدرتمنده
کوه تنهاست، گرچه بزرگ و قدرتمنده
دماوند یعنی
ابر ها زیر پات هستن، همونایی که قبلا بالای سرت بودن
ابر ها زیر پات هستن، همونایی که قبلا بالای سرت بودن
دماوند یعنی
من، آفتاب، ابر، باد و صدای یا خدای محمد از دور دست
من، آفتاب، ابر، باد و صدای یا خدای محمد از دور دست
دماوند یعنی
لبخندت، یعنی تو، پدر بزرگ محسن، مامان کامی، بهروز، آقای حسینی، محمد، مجید، شهرزاد، آقای جعفری، آرش
لبخندت، یعنی تو، پدر بزرگ محسن، مامان کامی، بهروز، آقای حسینی، محمد، مجید، شهرزاد، آقای جعفری، آرش
دماوند یعنی
حتی آقای صفرزاده
حتی آقای صفرزاده
ما زندگی کردیم، پنج روز با هم
دماوند یعنی
عشق من
عشق من
یعنی جایی که خدا و من هر دو، به اونچه آفریده آفرین گفتیم
دماوند یعنی
سلام خدا
سلام خدا
1 نظر:
مهشید جون بهت تبریک میگم صعود به دماوند و منم خیلی دوست داشتم اون بالا با شماها بودم
سمانه
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی